یادگاریهای یک پاسدار
تهران فرهنگی:از ابـتـدای پـیـروزی انـقـلاب اسـلامی، هستهها و گروههای امنیتی ـ نظامی حافظ انقلاب تـشـکـیـل و زمـیـنـه مـنـاسـب بـرای مـوجـودیـت سـپـاه فـراهـم شد. سـپـاه هـنـگـامـی در روز دوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۸ به دستور امام خمینی (ره) شـکل گرفت که انقلاب اسلامی با انواع توطئهها و شرارتهای داخلی گروهکهایی رو به رو بود که از طرف ابرقدرتهای شرق و غرب هدایت میشدند. از همین رو مقابله با این خطرات بر عهده سپاه گذاشته شد. به همینمناسبت مروری بر زندگی یکی از پاسدارانی داریم که فرمانده اطلاعات و عملیات بوده است.
احمدرضا شاهنظر عراقی در دوّم فروردین ۱۳۴۰ متولد شد. از وقتی زبان باز کرد ذاکر و عاشق اهل بیت بود. او در محله نازی آباد تهران رشد کرد. آن روزها منطقه نازی آباد پر بود از جلسات مذهبی و احمد یک پای ثابت این جلسات بود. شخصیت احمد در این جلسات شکل گرفت و داشتن پدری که شغل معلمی را پیشه خود کرده بود در این مسیر کمک کار احمد بود.
احمد از جمله کسانی بود که توانست به دیدار امام خمینی (ره) نائل شود. اوایل آغاز توطئه ضد انقلاب و اعلام جداسازی کردستان بود که امام فرمود: «بروید و مسئله کردستان را حل کنید!» وی را مصمم کرد و به همراه دوست صمیمیاش «ناصر ترکان» عازم کردستان شد. سال ۱۳۵۹ بود که احمد رضا عازم کردستان شد. هوشیاری و دقتی که احمد رضا داشت باعث شد تا با آغاز توطئه ضد انقلاب و اعلام جدا سازی کردستان به عنوان نیروی اطلاعاتی بارها به عمق خاک کردستان نفوذ کند و با وجود مشکلات بسیار، مأموریتهای خود را با موفقیت به اتمام رساند.
در یکی از عملیاتها در کردستان، احمد و ناصر توسط مزدوران خود فروخته ضد انقلاب دستگیر شدند. ناصر ترکان توسط ضد انقلاب به شهادت رسید. اما با عنایت خداوندی احمد جان سالم به در برد تا در جبهه ای دیگر شهادت را نوش جان کند. تازه جنگ بر انقلاب اسلامی تحمیل شده بود که از کردستان آمد و او که درس و مدرسه را رها کرده بود با سعی فراوان توانست درسال ۶۰ دیپلم خود را در رشته برق و الکترونیک از هنرستان شهید بهشتی بگیرد. احمد در زمره رزمندگان پاسداری بود که از غرب به جنوب آمدند و تیپ محمد رسول الله(ص) را شکل دادند و با این تیپ در مأموریتهای مختلف شرکت کرد.
با تأسیس تیپ سیدالشهدا (ع) احمد که از رزمندههای زبده تیپ محمد رسول الله در سال ۶۱ تشکیل شد، به این یگان پیوست و مسئولیت یکی از گشتهای تیمهای شناسایی اطلاعات عملیات در منطقه عملیاتی «والفجر مقدماتی» و «والفجر یک» را بر عهده گرفت. با جمع آوری اطلاعات با ارزشی از جبهه دشمن با هدایت گردان ها، مواضع و موانع دشمن را در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک در هم کوبید.
در تابستان سال ۱۳۶۲ برای شناسایی خطوط دشمن به جبهههای شمالغرب اعزام شد و در برگشت از مأموریت شناسایی مواضع دشمن در ارتفاعات «بَمو» با توجه به اینکه کارشناسایی آنها ۶ روز به طول انجامیده بود با میدان مین نامنظمی که توسط دشمن احداث شده بود مواجه میشوند و احمد پای راستش در اثر برخورد با مین از زیر زانو از دست میدهد.
احمد بعد از بهبودی نسبی با پای مصنوعی برای عملیات «خیبر» خودش را به منطقه رساند تا در کنار شهید «رحمت الله کُرد» گرهگشای عملیات خیبر باشد و بعد از شهادت شهید کُرد در عملیات خیبر مسوولیت واحد اطلاعات و عملیات تیپ سیدالشهدا (ع) به حاج احمد سپرده شد. احمد۲۴ ساله بود که ازدواج کرد. برای آنکه از جبهه دور نباشد همسرش را به اهواز برد و در خانههای سازمانی به همراه سایر فرماندهان زندگی کرد.
فاطمه معبودیان همسر شهید عراقی در همین رابطه بیان می کند:« در جلسه خواستگاری به من گفت که «من رزمنده هستم و تا آخر هم رزمنده میمانم. اگر جنگ هم تمام شود به لبنان و فلسطین میروم.» احمد نه تنها در روز خواستگاری بلکه در دوران زندگی مشترکمان هم هرگز از شهادت سخن نگفت. او از آینده و جهاد در راه خدا برایم میگفت.
مراسم عقد ما بسیار ساده برگزار شد. من و خانوادهاش انتظار داشتیم که احمد چند روزی کنار من بماند، اما فردای آن روز ساکش را بست و به جبهه رفت. حدود یک ماه بعد برگشت. چند ماهی به این منوال گذشت و ما از طریق نامه با هم در ارتباط بودیم. در این مدت تصمیم میگرفتیم که کجا زندگی کنیم.
اوایل بهمن ۶۴ در نیمه شعبان ازدواج کردیم و با هم به اهواز رفتیم. آن زمان جهت نزدیکی به عملیات والفجر ۸، مدارس هم به حالت نیمه تعطیل درآمده بود. بلافاصله بعد از رفتن ما به اهواز، عملیات والفجر ۸ شروع شد. همسرم به جبهه رفت و هر دو هفته یک بار میآمد و به من سر میزد. فکر میکردم حالا که به اهواز رفتهام هر شب او را میبینم، ولی این اتفاق نیافتد. دوستانش به شوخی میگفتند: «ماه عسل به جبهه آمدهاید!».
احمد با درایت و تیزهوشی در کنار یار و همرزمش شهید حاج غلام کیانپور هدایت نیروهای غواص برای شناسایی جزیره «ام الرصاص» در عملیات «والفجر۸» به عهده داشت. در این عملیات احمد از ناحیه شکم و صورت به سختی مجروح شد. هنوز بهبودی کامل نیافته بود که دوباره عازم جبهه شد.
او در عملیاتهای «سیدالشهدا(ع)» در اردیبهشت ۶۵ و آزاد سازی مهران در «کربلای یک» و «کربلای ۲» در ارتفاعات پیرانشهر واحد اطلاعات عملیات را هدایت کرد. عملیات «کربلای ۵»، دی ماه سال ۱۳۶۵، نقطه اوج حرکت حاج احمد شد. با توجه وسعت حد عملیات لشکر۱۰ و مواضع و موانع آهنین دشمن و زمان محدود برای کار شناسایی حاج احمد با همه توان به میدان آمد و یاری مثل شهید غلام کیانپور همواره قوت قلب او بود. شهادت غلامرضا کیانپور بزرگترین ضربه عاطفی برای او بود.

فروردین ۶۶ در بیمارستان خبر «عملیات کربلای ۸» را شنید. با همان بدن مجروح دوباره عازم جبهه شد. شب میلاد امام عصر(ع) بود که به قرارگاه تاکتیکی لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام در شلمچه رسید. حاج احمد آماده ی وضو و نماز بود که یکباره باران کاتیوشا فضای قرارگاه را غبارآلود کرد و عاقبت آن جستجوگر شهادت به مراد دلش رسید.
انتهای پیام