چگونه نجات یافتم
تهران فرهنگی: تسلط نیروهای خودی بر ارتفاعات حمرین در عملیات محرم و مشاهده معابر وصولی العماره، راهکار جدیدی را پدید آورد و بر این اساس عملیات والفجر از تاریخ ۱۳۶۱/۱۱/۱۷ در منطقه شمال چزابه و باهدف پیشروی بهسوی العماره و تهدید آن در شرق طراحی شد که سه روز به طول انجامید.
نیروی زمینی تازه تأسیس سپاه که اولین تجربه خود را در عملیات نیمه گسترده محرم با موفقیت پشت سر گذاشته بود، سازمان رزم جدیدی برای این عملیات گسترده آماده کرد. بهعبارتدیگر، عملیات والفجر، میدان آزمایش مناسبی برای تشکیلات جدید سپاه بود، ضمن آنکه برای جلوگیری از تکرار حوادث عملیات رمضان و خنثی کردن توان زرهی عراق، منطقه رملی در غرب ارتفاعات میشداغ انتخاب شد تا امکان مانور زرهی در آن میسر نباشد.
در این عملیات رزمندگان توانستند با شکستن خطوط پیدرپی ارتش عراق، به عمق مواضع آن نفوذ کنند، اما براثر مقاومت شدید دشمن، در محور عملیاتی ناهماهنگی به وجود آمد و نیروهای خودی به مواضع قبلی بازگشتند.
این عملیات نشان داد که در وضعیت جدید جنگ، مقدورات، ابتکارات و عوامل جدیدی باید وارد عرصه شود تا بتوان موانع مستحکم دشمن را پشت سر گذاشت. همچنین پسازاین عملیات، تشکیلات جدید سپاه ارزیابی و بهینه شد.
همزمانی این عملیات با ایام دهه فجر سبب شد که نام والفجر برای آن در نظر گرفته شود.
پیشبینی میشد که این عملیات تأثیر تعیینکنندهای در سرنوشت جنگ داشته باشد، لیکن چنین نشد و به همین دلیل، والفجر مقدماتی نام گرفت.
روایت محسن حمزه نیا
روز پنجم عملیات والفجر در شرایطی مرور میشد که با توجه بهفرمان عقبنشینی ابلاغشده بهتمامی گردانهای عملکننده در مرحله دوم عملیات، تعداد زیادی از رزمندگان آن گردانها توانسته بودند خود را به عقب برسانند اما نیروهایی که عقبنشینی برایشان میسر نبود، همچنان داخل کانالها در حال مقاومت و مقابله با نیروهای بعثی بودند.
در این اثناء؛ جای آن دارد تا نیمنگاهی نیز به وضعیت آن دسته از رزمندگان مجروح گردانهای خطشکن شب اول عملیات داشته باشیم که کماکان آوارهی بیابانهای رملی فکه بودند تا خود را به خط خودی برسانند. محسن حمزه نیا؛ فرمانده مجروح گروهان شهادت گردان انصار (لشکر ۲۷ محمد رسولالله)، میگوید:
صبح روز پنجم قبل از طلوع آفتاب نمازم را خواندم با همسفر شهیدم آخرین وداع را انجام دادم و دوباره به راه افتادم. حوالی ساعت ۱۰ صبح بود که بوتهای با برگهای سبز توجه ام را جلب کرد. بهطرف آن رفتم یک خار بوتهی کوچک بود که در کنار ساقهها و قبل از تیغههای تیز و بلندش چیزی شبیه به برگ سبز وجود داشت.
میدانستم که اگر این خار بوتهی سبز را به دهان بگیرم، ممکن است باعث زخمی شدن دهانم شود، ولی بهقدری گرسنه و مخصوصاً تشنه بودم که نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. با کمک فکهایم، ساقهای از این بوته را کندم، آن را با زبان به داخل دهانم کشیدم. تیغها تمام دهان، لب و زبانم را زخمی کردند و خون از آنها جاری شد. با سختی یک ساقهی دیگر را هم خوردم.
تیغها واقعاً آزارم میدادند. صورت و چانهام براثر برخورد با تیغها زخمی شد و خراش برداشت. خاک و خون روی صورتم قاطی شده بود.
تمام سروصورت، دهان و زبانم میسوخت. کمی به سینهخیز رفتن ادامه دادم. دیگر از تشنگی در حال هلاک شدن بودم. صورتم را به رمل چسباندم و با حرکت سرم به سمت طرفین، کمی آن را گود کردم، به خیال اینکه ممکن است آن گودی کمی خنکتر باشد. ولی نگو دقیقاً روی دهانه یک لانه مورچه این کار را کردهام.
مورچهها به سمت سروصورتم هجوم آوردند. از آنجا که سروکلهام زخمی و خونی بود، بهسرعت تعداد مورچه روی سروصورتم حاضر شدند و مشغول گاز گرفتن از زخمهایم شدند.
مستأصل شده بودم. سوزشهای مکرر و شدیدی احساس میکردم. ناخودآگاه فریاد زدم: خدایا؛ نجاتم بده! هرچه در توان داشتم، جمع کردم و با فشار به پاها و سینهام، سینهخیز خودم را از آنجا دور کردم.
چندین متر که رفتم؛ از تعداد مورچههای روی سروصورتم کاسته شد، آنقدر رفتم که دیگر گاز گرفتن آنها اذیتم نمیکرد و انگار دیگر مورچهای روی صورتم نبود.
تمام توانم را بهکاربرده بودم و دیگر تاب و توانی نداشتم. همان لحظه از هوش رفتم. به هوش که آمدم حدس زدم ساعت چهار یا پنج بعدازظهر است. نمیدانم چرا؟ ولی گویی کسی به من گفت: اذان بگو! شروع کردم به اذان گفتن با همه وجود و تا آنجا که نا داشتم فریاد زدم.
بهیکباره عدهای را دیدم که سربندهای یا فاطمه، یا حسین و… به پیشانیشان بسته بودند. آنها با برانکارد برای جمعآوری شهدا و مجروحین آمده بودند. صدای اذان گفتن مرا که شنیدند بهسوی من آمدند.
مرا داخل برانکارد گذاشتند و به عقب انتقال دادند. به اورژانس امداد صحرایی لشکر عاشورا که رسیدیم دیگر بیهوش شدم.» ۲
منابع:
۱- جمعی از نویسندگان، اطلس جنگ ایران و عراق، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ چهارم ۱۳۹۹، صفحه ۷۰
۲- بابایی، گلعلی، زمینهای مسلح، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، نشر بیستوهفت بعثت، تهران ۱۴۰۱، صص ۴۰۵، ۴۰۶
انتهای پیام