«قنلدرخونه» روایتی از تلفیق واقعیت با آیینهای مردم بوشهر
تهران فرهنگی: سیودومین برنامه از سلسله جلسات نمایش فیلم تئاترهای شاخص با همکاری مشترک انجمن صنفی منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر و سینماتک خانه هنرمندان ایران، چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳، به نمایش فیلم تئاتر «قلندرخونه» (۱۳۵۴) به نویسندگی و کارگردانی ایرج صغیری اختصاص داشت. پس از نمایش این فیلم تئاتر، نشست نقد و بررسی آن با حضور عباس غفاری (میزبان) و سیدمحسن حسنزاده (منتقد تئاتر) برگزار شد.
داستان و ماجرای نمایشنامه «قلندرخونه» در فضا و حال و هوای مکانی از مسجد بهنام «قلندرخونه» (محل نگهداری وسایل پذیرایی و آماده کردن چایی و قهوه و شربت) و حیاط مسجد و حسینیه که در سالهای پیشتر با بر افراشتن تیرهای چوبی و طنابکشی و چادر برای برگزاری مراسم سینهزنی سنتی بوشهری آماده و پوشیده میشد و همچنین در فضای بندر و اسکله، کار در دریا، بار و غُراب و موتور لنج، روستا و خون، روایت میشود.
عباس غفاری در ابتدای این نشست گفت: از نیمه دهه ۴۰ به دلیل تحولات منطقه و بالا رفتن قیمت نفت، دولت وقت به ثروت قابل توجهی دست یافت. بخشی از این ثروت به بخش فرهنگ و هنر تزریق و جانی به آن اضافه میشود. جشن هنر شیراز نیز در همین راستا شکل میگیرد. این تحولات در دهه ۵۰ به اوج رسیده و از پس آن تئاتر شهر و برج آزادی ساخته میشود. همچنین کانون پرورش فکری به فعالیتهای بیشتری پرداخته و شاهد موج نوی سینمای ایران و پیشرفتهایی در حوزه موسیقی نیز هستیم. این موضوعات نشان از اتفاقاتی رو به جلویی در حوزه فرهنگ و هنر و به ویژه تئاتر دارد.
وی افزود: «قلندرخونه» از جمله نمایشهایی بوده که در زمان خود شگفتی آفریده است. اتفاقی که در تئاتر غیر تهران رخ داد و حتی به چند جشنواره خارجی نیز راه یافت و موجب حیرت گروههای خارجی شد. اول آذر زادروز نویسنده و کارگردان این نمایش است. این همزمانی برایمان جای خوشحالی دارد و به فال نیک می گیریم.
سیدمحسن حسنزاده در بخش دیگری از این نشست گفت: قرار است درباره نمایشی صحبت کنیم که در زمان خود جریانساز بوده است. زیرا بسیاری از آثاری که بعد از این اثر در جنوب کشور روی صحنه رفتند، وامدار این نمایش هستند. اینکه چرا «قلندر خونه» توانست به چنین موفقیتی برسد و مورد تحسین منتقدان و کارشناسان مختلف در جشن هنر شیراز قرار گیرد موضوعی است که باید درباره آن صحبت کنیم فکر میکنم مهمترین شاخصه «قلندر خونه»، پیشینه زیستی بوده که ایرج صغیری از آن منطقه داشته و آن را در اثر منعکس کرده است. این پیشینه با اتفاقات زمان تحصیل او در مشهد، پیوند خورده و سبب شده تا او عدهای را دور هم جمع کند و نمایشی چون «قلندر خونه» را روی صحنه بیاورد.
وی افزود: تمام عوامل این نمایش یک تجربه زیستی مشترکی در آن فضا دارند و همین تجربه مشترک اشتراکاتی را برای گروه رقم میزند. در کنار آن اتفاقاتی را داریم که برای «قلندر خونه» در ساحت نمایشنامه رخ میدهد. هنر ایرج صغیری در این است که از تمام تجربیات زیستی و رویدادهایی که برای این گروه رخ داده، وام گرفته و قصهای را پدید میآورد. البته سر منشا این داستان ریشه در کودکی صغیری دارد. در واقع از یک رویداد واقعی الهام گرفته است. درباره اینکه داستان این اثر چطور در ذهن صغیری شکل گرفته است، باید بگویم که در جایی میگوید که من در کودکی با غلام سیاهی آشنا بودم. (سیاههایی که آن زمان از آفریقا، هند و مناطق دیگر به بوشهر آمده بودند و در آنجا ساکن شده بودند) صغیری میگوید: وی جوان سادهدلی بود که عاشق دختری شده بود اما دختر را به او ندادند. وی کارهای باربری انگلیسیهایی که آنجا بودند را انجام میداد. اما همین اتفاق (نمایش) برای او نیز رخ داد. به صورتی که زیر بارها له شد و از بین رفت. در واقع اتفاقی که در نمایش میبینیم، وامدار این اتفاق اصلی بوده است. به صورتی که حتی نتوانستند جنازه را از روی زمین جمع کنند.
این منتقد تئاتر در ادامه بیان کرد: این اتفاق به خاطر نزدیکی که صغیری با آن غلام سیاه داشته، در ذهنش میماند. در واقع آن چیزی که به قصه اضافه میکند، همه از داشتههایی است که از آن فهم اشتراکی بین گروه شکل گرفته است. در واقع ما یک بستر واقعی داشتیم که خیال صغیری در آن عجین شده و تبدیل به نمایشنامه «قلندر خونه» میشود. مهمترین هنر صغیری در اینجا گزینش درست است. به صورتی که شاهدیم زمان رویداد، شب عاشورا و مکان رویداد قلندر خونه یا قهوه خانه آن مسجدی است که پاتوق این افراد بوده است. اتفاق درخشانی که در ذهن صغیری جرقه میزند و از این موضوع استفاده میکند، آن آیینهای نمایشی بودند که در بافت زندگی و روزمره این مردمان عجین شده است. تنیده شدن این آیینها در دل این نمایشنامه اتفاق جالب توجهی است.
حسنزاده در ادامه صحبتهایش گفت: درباره ساحت اجرا نیز باید بگویم، وقتی صغیری در مقام کارگردان با نمایشنامه مواجه میشود، آن چیزی که در کنار روایت داستان برایش اهمیت دارد، ارائه بیپرده و بدون دخل و تصرف این آیینها روی صحنه است. او رویدادها و آیینها را طوری در کنار هم قرار داده است که منطق و چرایی ماجرا برای تماشاگر کاملا جا افتاده و آن را میپذیرد. فکر میکنم برای اولین بار است که صغیری در این نمایشنامه از گویش و زبان محلی آن مردمان استفاده میکند. وی تعمد دارد که از بافت اصلی زبان آن منطقه در نمایشنامه استفاده کند. زیرا شخصیتهایی را آفریده که ملزم به استفاده از آن زبان هستند.