قالب سپید را برای ارتباطگیری بهتر انتخاب کردم نه ولنگاری ادبی
خبرگزاری مهر_ گروه فرهنگ و ادب: «خاک نغمهها» مجموعه سرودهای کوتاه از عباسعلی باقری، شاعر زاهدانی است که در فاصله سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۸ سروده شده و بیش از ۲۲۸ شعر کوتاه را در خود جا داده است، خشکسالی، و دلواپسیهای مردم سیستان و بلوچستان از این بحران، یکی از موضوعات مورد توجه در مجموعه حاضر است. شاعر در این اثر مفاهیم تازهای را به جهت معنا، ساختار و استحکام، بهگونهای که بیانگر شعر امروز باشد ارائه کرده است.
در شعرهای این مجموعه، شعر و تصویر از هم جدا نیستند و اگرچه هرکدام از شعرها متأثر از زمان خاص خود هستند، اما محتوای همه آنها با هم در یک ردیف قرار دارند و به قول خود شاعر «شعرهای این مجموعه تابعی از اجتماع است.» در قالب شعر کوتاه، علیرغم انتخاب کمترین کلمات، توانسته است بهخوبی احساس خود را درباره موضوعات مدنظرش بیان کند، و در کنار کوتاه بودن اشعار، ایهام و ظرایف ادبی در آنها به کار رفته است.
این مجموعه که در ششمین جشنواره قلم زرین در بخش شعر برگزیده شده، توسط انتشارات سوره مهر، در سال ۱۳۸۷ منتشر شده است.
مشروح گفتگو با باقری شاعر این مجموعه را در ادامه می خوانید؛
* آقای باقری، اولینها همیشه خاطرهانگیزاند و در خاطر میمانند. از چه سنی به صورت حرفهای قدم در دنیای شعر گذاشتید و اسم اولین شعری که سرودید چه بود؟
من از سال ۱۳۵۱ یعنی از سن ۱۸ سالگی همکاری خودم را با مطبوعات آغاز کردم و اولین شعرم که در قالب نیمایی بود، با نام «کبوتر جان» در مجله جوانان شهرم به چاپ رسید. و همین عاملی شد برای سرودن اشعار بعدی.
* چرا شعر؟
شاید به جهت اینکه شعر میتوانست بهتر مفاهیم ذهنی و فکری من را پاسخ بدهد. و به سرنوشت عاطفی من نزدیکتر بود و همچنین میتوانست اقلیم من را زیباتر نشان دهد و دربرگیرنده مفاهیمی باشد که من با آن مفاهیم زندگی میکردم و در راستای آن میتوانستم منویات خودم را برآورده کنم. از همین منظر و قرائن بیان آنچه که در درونم شکل میگرفت، قالب شعر را انتخاب کردم.
* «خاک نغمهها» مجموعه شعری است که در ششمین دوره جشنواره قلم زرین برگزیده شد، عنوان و طرح جلد آن چگونه خلق شد؟ آیا از ابتدا همین عنوان بود و آیا طرح جلد اقتباس از هنر هنرمندی است؟
نه. عنوان اثر از ابتدا همین عنوان بود. چون اشعار در قالب شعر سپید و کوتاه سروده شده بودند به نظرم آمد این عنوان، بهترین عنوان است که مفهوم مدنظرم را بهتر متجلی کند. همچنین احساس کردم این عنوان، بین موضوع و فرم وحدتی ایجاد میکند و این وحدت در خدمت ابلاغ مفهوم باشد و میتواند با مخاطب خودش ارتباط برقرار کند از همین منظر عنوان «خاک نغمهها» را انتخاب کردم؛ یعنی آنچه که از نغمهها حاصل میشود و محصول نغمههای وسیع و دورتر باشد.
در باب طرح جلد هم هیچ نقشی در طراحی جلد اثر نداشتم. تصورم این بود که طراح با عنایت به موضوعات که متأثر از اقیلم و فرهنگی که من در آن زیستم چنین طرحی را بر جلد اثر حک کرده است.
* داستان شکلگیری «خاک نغمهها» را برایمان بگویید.
این اثر نهمین دفتر شعرم است و پنج مجموعه از این کوتاه سرودهها دارم. بیشتر در قالب شعر سپید شعر میگویم. این قالب را هم به جهت ارتباطگیری بهتر و عمیقتر با موضوع، مفهوم و محتوا انتخاب کردم نه از سر ولنگاری ادبی و هنری. احساس میکنم میشود اقیانوسی را در یک انگشتانه معناپذیر و مفاهیم را در این قالب متجلی کرد. از عنصر تصویر و خیال گرفته تا عناصری که منجر میشود به یک نوع وحدت مبتنی بر زیباشناسی.
* اغلب در چه زمانها و مکانهایی شعر میگویید؟
مکان و زمان خاصی را برای سرودن شعر نداشتم. در هر مکان و زمانی شعر سرودم. گاهی نصف شب، درست زمانی که سر بر بالین میگذارم یا گاهی که خواب به چشمم نمیآید، شعر به سراغم میآید. من برای شعر زمان و مکانی تعین نمیکنم بلکه اوست که در خانه خیال و اندیشه من دقالباب میکند و در ناخودآگاه ذهن و ضمیر من تأثیر میگذارد. در واقع تابع متغیرهایی رفتارهای عاطفی و عشقی هستم که شعر به منحصه ظهور میگذارد
* چرا بستر و منطقه جغرافیایی استان سیستان و بلوچستان را جامعه هدف اشعارتان قرار دادید؟ این انتخاب به دلیل زادگاه بودن و علاقه شخصی شما به این شهر است یا به دلیل عقبه تاریخی و فرهنگی آن و تأثیرگذاری بر مخاطب؟
به نظر من زیستبوم جایگاه خاص خودش را در شعر دارد. ما در دهههای قبل از انقلاب بهواسطه عناصر شعری که متأثر از زیستبوم شاعر بود، شاعر را میشناختیم واظهار میکردیم که این شعر متعلق به این شاعر است. مثلاً میدانستیم که این شعر که حال و هوای جنگل و تراکم رنگ سبز و مه و … دارد از آقای میرداوود فخرینژاد است. پس زیستبوم نقش عمدهای در شعر و ادبیات ایران زمین داشت. متأسفانه در دنیای امروز اقیلم و جغرافیای زیستبوم جایگاه خودش را از دست داده و این امر میتواند هشدار و خطری باشد برای شعر معاصر، به جهت اینکه وقتی همه ما مثل هم فکر میکنیم، انگار هیچکداممان فکر نمیکنیم. پس به همین خاطر اشعار ما باید متأثیر از اقلیم باشد تا بتواند آن مفاهیم و عانصر را در خودش بازتاب بدهد و مخاطب را متوجه نوع ظرفیتهای فکری، شاعرانگی و حس و حال شاعر کند و شگفتانههای نوپدید را به منحصه ظهور بگذارد.
اقلیم میتواند جایگاه مهم و تأثیرگذاری در شعر داشته باشد مثل شعر آمریکای لاتین، شعر سیاهپوستان آفریقا و… که اقلیم و جغرافیا در شعر آنها نقش اول را دارد و بازگوکننده فرهنگ و آداب و رسوم آنهاست. اما متأسفانه در دنیای امروز فضاهای مجازی سبب همسانسازی اشعار شده و این امر هم از تنوع موضوعی اشعار کاسته و هم از ویژگیهایی که میتواند عنصر عاطفه، تخیل و… باشد و مسئولیتپذیری شاعر در برابر بازتاب اقیلم خودش را کمرنگ کرده است.
شعر باید ویژگی خودش را داشته باشد. شعری که از آن اقلیم خودش باشد میتواند به معرفی، اقیلم و جغرافیای آن منطقه و آن شهر بپردازد. و شعر باید به متجلی کردن پدیدههای ذهنی شاعر کمک کند. اگر جز این باید، در یک افق باز و وسیعالطیف همه مثل هم فکر میکنند و در این صورت دیگر تنوع فکر نداریم و در نهایت چنین اتفاقی نمیتواند بازتاب درستی از زیست جهان معاصر داشته باشد. شعر براساس اقلیم و جغرافیا میتواند رنگینکمانی باشد که رنگهای متنوع و درخشانی از آن سرزمین را به مخاطب نشان دهد و شاعر در گسترده این رنگهاست که دنیای شاعرانگی خودش و دنیای پیرامونشرا بازتاب میدهد.
* به غیر از برگزیده شدن اثر در ششمین دوره جشنواره قلم زرین اتفاق خاص دیگری برای این اثر رخ نداد؟ نشست یا جلسه نقدی و …؟
متأسفانه خیر. یکی از آسیبهای شعر معاصر ما نبود جلسات نقد است. قبل از انقلاب این جلسات زیاد بود و همین امر باعث تلاش بیشتر شاعر یا نویسنده میشد و هر شعری به آسانی چاپ نمیشد. متأسفانه امروز در رسانهها اشعاری میشنوم که پختگی لازم را ندارد. اشعاری که خودشان بهنوعی آسیب است. اشعاری که از غنای فکری و ذهنی کم و محدودی برخوردار است و این اشعار نمیتوانند افق جدیدی برای مخاطب ایجاد کرده و طیفآفرین باشد. متأسفانه شعر امروز ما تبدیل شده است به شعار. شعارهایی که پسند دولتهاست نه پسند مردم. در شعر امروز درونمایه تفکر و اندیشه مردم کمتر دیده میشود. و شعری که مبتنی بر خواست و منویات مردم باشد دیرتر مجال ظهور و بروز پیدا میکند. و این خود بهنوعی آسیبپذیر است.
من بهشخصه رنج میبرم از اینکه شعر ما از مردم و از عناصر سازنده خودش دور میشود. و مبتلابه عناصر ثانویهای میشود که دیگر نمیتوان جایگاهی برای رشد و دوام شخصیت شاعر و شاعرانگی متصور شد.
حتی در استان ما هم هیچ اتفاقی نیافتاد، نه نشستی، نه جلسه نقد و بررسی. وقتی میبینم که اساتید دانشگاه ما با شعر معاصر بیگانه هستند، وقتی میبینم مدیر فرهنگی به خودش اجازه نمیدهد مفاهیم را از دورن ذهنیات استخراج کند و باور و عقیده مردم به فرهنگ سرزمین خود کمک کند، خیلی متأسف میشوم. ما امروز در هر استانی بیش از چند سی مدیر فرهنگ داریم از بسیج هنرمندان بگیرید تا حوزه هنری و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان و کانونهای دانشجویی و غیره، که همگی مدعی یک نوع نگاه دقیق فرهنگی هستند اما دریغ از کاری شایسته و کارآمد که بتواند نیازهای جامعه امروز را تعریف کند.
یکی از نیازها این است که برای مخاطب نگاه جدید خلق کنیم. من افسوس میخوردم که تاکنون این نگاه نتوانسته امروز در جامعه و در حوزه فرهنگ نمود پیدا کند و معناپذیر شود. وقتی مدیر فرهنگی با دستور نماینده مردم و با نگاه سیاسی انتخاب میشود، دیگر برای کارهای شهری و اجتماعی ما هیچ قصد فرهنگی، ادبی و هنری وجود ندارد در صورتی که شعر و هنر باید به آراستگی مفاهیم اجتماعی و سیاسی کمک کند. از این منظر است که با در نوعی غربت زندگی میکنیم.
بادیهنشینی را پرسیدند: «غریب کیست؟ گفت غریب آن است که سّرش در دل غریب ماند.» ما هم در شهر و دیار خودمان غریب هستیم چون برخلاف آنچه که گفته میشود، آنچه که اصل نیست و حتی در فرعیات هم جایی ندارد، نگاه شاعرانه و نگاه هنرورزانه و اندیشمندانه به مفاهیم است. ما از ساختارهای ادبی دور افتادیم چون نگاه سهل و آسانپذیر رواج پیدا کرده و از ما میخواهند که بهسرعت مفید باشیم. این نگاه به درد جامعه نمیکند چراکه نگاه باید مبتنی بر دقت و همراه با واکاوی و تأمل باشد. شاعر یا نویسنده باید مجال داشته باشند تا خودشان را در یک موقعیت جدید واکاوی و بازآفرینی کند و در خدمت مفاهیمی باشد که بازتاب دنیای امروز و دنیای فرزندان ماست. متأسفانه ما از این عناصر و مفاهیم غافل ماندیم. و شاعر و نویسندهای که نتواند مفاهیم جامعه خودش را در اثرش نشان دهد به مرور از جامعه و مردمش دور میشود و در افسردگی خود منزوی میشود، و از جهانی کثرتگرا تبدیل میشود به جهانی بسته و دور از مفاهیم مبتنی بر زیبایی و در نهایت انسان بزرگ و اثر غنی دیگر خلق نمیشود.
چرا نتوانستیم جایگاهی در سطح دنیا برای شعرمان قائل شویم، برای اینکه متأسفانه در دنیای امروز خودمان برای شاعرانگی خود تصمیم نگرفتیم بلکه دیگران عنوان و سرفصل دادن که براساس این آن شعر بنویسم. و متأسفانه همین شاعران سفارشنویس شدند شاعران ملی ما و دریغا از ما که داریم پشتسر غافلهای راه میافتیم که باری آن اندوه و غم است نه شادی و احساسهای انسانی. ای کاش متولیان فرهنگساز ما به این مفاهیم بیشتر توجه میکردند.
* بهعنوان شاعر این مجموعه کدام شعرش را بیشتر دوست دارید؟
همه اشعار این دفتر را دوست دارم. در این دفتر شعری است که اینگونه سروده شده: «پهلوی خاک ترک برداشت و سیمرغ ابر ناف جوانه نوزاد را در پشت پنجره آسمان برید»
این شعر اشارهای دارد به چارهجویی سیمرغ در شکافتن پهلوی رودابه در موقع ولادت رستم پهلوان. در واقع میخواستم نوع زایمان و چگونگی به دنیا آمدن پهلوان نامیرای شاهنامه را نشان بدهم.
* با چه شاعرانی در ارتباط بوده یا هستید که توانستهاند در زندگی شما نقطه عطف باشند؟
چون با اقیلم دورافتاده خودم خیلی مأنوس هستم، از ابتدای فعالیتم در حوزه شعر با شاعرانی ارتباط داشتم که عناصر زیستبوم خودشان را در اشعارشان به کار میبردند. یکی از آن شاعران منوچهر آتشی بود. من به شعر منوچهر آتشی بهشدت علاقهمند بودم. و در سالهای قبل از انقلاب (۵۴-۵۶) با ایشان ارتباط داشتم. و نیز مشفق کاشانی علاقهمند بودم چراکه ایشان به من آموخت که چگونه باید زیست شاعرانه و نگاه و روح شاعرانه داشته باشم.
* این روزها فعالیتهای قلمی و پژوهشی جدیدی هم دارید؟
دو سالی هست که بعد از ۴۸ سال فعالیت بازنشسته شدم و در حال حاضر در منزل هستم و دارم یک منظومه بلند راجع به فلسطین و درماندگی و واماندگی این مردم مظلوم میسرایم. سرودن از منظر چگونگی مظلومیت این مردم، انسانهایی که دارند فراموش میشوند. انسانهایی که تحت تأثیر شرایط سیاسی قرار گرفتند و از دورن این شرایط تحمیلی میخواهند هویت واقعیت خودشان را حفظ کنند درحالی که متأسفانه سیاست مجالی برای بروز واقعیتها نمیدهد. تا کنون بیش از ۸۰ صفحه آن نوشته شده است.
الهام قاسمی