هنر > سینمای ایران

روایتی از نسبت طبیعت و فرهنگ در خانه هنرمندان



تهران فرهنگی: ششصد و پانزدهمین برنامه از سری برنامه‌های سینماتک خانه هنرمندان ایران، به نمایش فیلم سینمایی «مردی که لیبرتی والانس را کشت» اثر جان فورد (۱۹۶۲) اختصاص داشت. پس از نمایش این فیلم، نشست نقد و بررسی آن با حضور محمد هاشمی منتقد سینما و مدرس دانشگاه برگزار شد. اجرای این برنامه برعهده سامان بیات بود.

در «مردی که لیبرتی والانس را کشت» سناتور رانسون استودارد به همراه همسرش هالی برای شرکت در مراسم خاکسپاری جنازه ششلول‌بند پیری به نام تام دانیفن وارد شهر می‌شوند. سناتور در پاسخ به این پرسش که از سوی خبرنگار روزنامه محلی شهر کوچک مطرح می‌شود، سرگذشت خود و تام دانیفن را بازگو می‌کند.

سامان بیات در ابتدای این برنامه با یادی از زنده‌یاد شاپور عظیمی منتقد سینما که به تازگی فوت کرده است، گفت: سال گذشته برای فیلم «دردسر هری» میزبان آقای عظیمی بودیم و امسال ایشان را از دست دادیم. چندی پیش یکی دیگر از همراهان همیشگی سینماتک، آقای منوچهر حسین‌زاده را نیز از دست دادیم. یادشان گرامی و روحشان شاد.

محمد هاشمی نیز در این نشست با یادی از مرحوم شاپور عظیمی بیان کرد: زنده‌یاد عظیمی نقدهای مهمی برای سینمای ایران نوشته و دیدگاه منحصر به فردی داشته است. از همین رو، فوت ایشان ضایعه بزرگی است.

وی ادامه داد: امروز فیلمی را دیدیم که خودش کلاس درس است. در واقع «مردی که لیبرتی والانس را کشت» جهانی کامل است. در جلسه گذشته که برای فیلم «ادوارد دست قیچی»، به اینجا آمده بودم، سعی کردم تا تعریفی از نسبت طبیعت و فرهنگ در موضوع مطالعات فرهنگی ارائه دهم. به عنوان مثال طبیعت یا درخت پدیده‌ای است که نظم خودش را از ابتدا دارد. بنابراین قواعد رشد خودش را درونش دارد. اما درختی داریم که فرهنگی است. منظور درخت درون پارک است. به این معنا که انسان در ایجاد آن دخیل است و نظمی را در آن ایجاد می‌کند. بنابراین ما نظم طبیعی داریم که انسان در آن دخیل نیست و نظم فرهنگی داریم که انسان در آن دخیل است.

این کارشناس گفت: در فیلم «ادوارد دست‌قیچی»، به عنوان یک فیلم پست مدرن، این نظم‌ها در هم آمیخته می‌شوند. اما آنچه در این فیلم می‌بینیم، برعکس این است. یکی از زمینه‌های ایجاد کشمکش دراماتیک در آثار کلاسیک، همین تنازعات میان طبیعت و فرهنگ است. در واقع عناصری که نظم‌شان را از خودشان دارند و عناصری که نظم‌شان را از بیرون می‌گیرند.

این منتقد سینما در ادامه عنوان کرد: به نظر می‌رسد که در این فیلم، شخصیت رنس، شخصیتی است که آن وجه فرهنگی را تشکیل می‌دهد و شخصیت دیگر نیز شخصیت طبیعت را شکل می‌دهد. در این فیلم غرب نماد طبیعت بوده و شرق نماد فرهنگ به شمار می‌آید. ونس از شرق که نماد فرهنگ است به غرب می‌آید که نماد طبیعت است. او می‌خواهد عناصر فرهنگی را وارد طبیعت کند. بنابراین این موضوع درگیری بین شرق و غرب یا طبیعت و فرهنگ ایجاد می‌کند. در واقع تنش دراماتیک از اینجا ایجاد می‌شود و ما در تمام فیلم‌ها می‌توانیم به نحوی این موضوع را ببینیم. به عنوان مثال در فیلم وسترن معمولا شرق فرهنگی با غرب طبیعی در تنش و کشمکش قرار می‌گیرد و این موضوع درام را ایجاد می‌کند.

هاشمی در بخش دیگری از صحبت‌هایش به نشانه‌های دیگری از فیلم که کشمکش بین شرق فرهنگی و غرب طبیعی را نشان می‌داد، اشاره کرد و درباره آنها توضیحاتی را بیان کرد.



منبع:مهر

دکمه بازگشت به بالا