فرهنگ و ادب > فرهنگ عمومی

نقی معمولی و میراثی که شده حکایت پُز عالی و جیب خالی!



خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب: شب گذشته (۱۷ فروردین) سیزدهمین قسمت از مجموعه تلویزیونی «پایتخت» پخش شد. قسمتی که در آن خانواده داماد تاجیکستانی نقی معمولی وارد ایران شدند. در بخشی از این قسمت زمانی که همه دور هم نشسته‌اند کتابخانه پشت سر پدر داماد نقی می‌شکند و تعدادی از کتاب‌ها روی سر آن‌ها می‌ریزد. به طور اتفاقی یکی از کتاب‌ها، مجموعه اشعاری از رودکی است و خانواده تاجیک با ذوق فراوان از رودکی یاد می‌کنند و شعر مشهور «بوی جوی مولیان آید همی / ‏‬ یاد یار مهربان آید همی» را با هم می‌خوانند. در ادامه وقتی از نقی می‌خواهند که شعری از رودکی را بخواند به تته‌پته می‌افتد و با کمک هما از زیر ماجرا فرار می‌کند.

این تصویر که در خود تلنگر محکمی داشت هر بیننده دقیقی را به عمق نقدی که سازنده سریال در آن گنجانده می‌برد. این نکته که ما با وجود ادعای بسیار زیادمان در دفاع از فرهنگ ایرانی و زبان فارسی یک بیت از اشعار پدر شعر فارسی در ذهن نداریم. درباره شناخت بیشتر یا حفظ بودن تعداد بیشتری از اشعار او و دیگران شاعران نامور ایرانی که بهتر است حرف نزنیم. این در حالی است که این صحنه از سریال «پایتخت» نه اغراق‌آمیز بود نه غیرواقعی، بلکه مردمان تاجیکستان و هم‌زبانان آن سوی مرزهای ما، به طور ویژه علاقه و ارادت بسیاری به زبان فارسی و شاعران فارسی‌زبان دارند. آن‌ها که تجربه حضور در میان مردمان تاجیکستان دارند، این نما از مجموعه تلویزیونی پایتخت را تأیید می‌کنند که آن‌ها با حالتی شیفته‌وار شعر و شعرای فارسی را پیگیری می‌کنند.

این صحنه را بگذاریم در کنار اتفاقاتی که این روزها به اسم حمایت از میراث معنوی زبان فارسی و میراث فرهنگی ایران زمین در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود. مردمانی که احتمالاً علاقه‌مندی‌شان به فرهنگ و زبان فارسی از عمق دلشان است، ولی برای ارتقا و شناخت آن تلاشی نمی‌کنند. دانش آموزانی که به جای فهمیدن، معنی ساده‌ترین ابیات سعدی را از روی شماره و توضیح معلم حفظ می‌کنند؛ در نوروز و شب یلدا دیوان حافظ می‌گذارند روی سفره‌های هفت‌سین و یلدا و جالب‌تر اینکه فال هم می‌گیرند ولی نمی‌توانند همان غزل را درست بخوانند، نام فرزندانشان را از شاهنامه برمی‌دارند اما حتی نمی‌دانند این شخصیت خوب بود یا بد، حتی یک بیت از اشعار شعرای فارسی‌زبان را نمی‌توانند از روی کتاب درست بخوانند، از حفظ خواندن آن بماند. به اسم علاقه‌مندی به میراث باستانی آسیب می‌زنند و…

البته مقصر بخشی از این بی‌اطلاعی و ندانستن جمعی بر گردن رسانه‌ها و نظامی آموزشی است، که بر اثر کم‌کاری و بی‌عملی، زمینه‌ساز فاصله گرفتن عموم از مفاهیم ارزشمند ملی و میهنی شده‌اند؛ قصه و حکایت و افسانه و شعر و مثل و ترانه کم نداریم، ولی چقدرش در کتاب‌های درسی یاد داده می‌شود؟ یا چطور یاد داده می‌شود که حاصلش این شده، که نتایج آزمون بین‌المللی پرلز چندین سال است نشان می‌دهد دانش‌آموزان ایرانی در توانایی خواندن، پایین‌تر از معیار بین‌المللی هستند و کشورمان جزو کشورهای انتهای جدول در این آزمون است؟

کوتاهی نهادهای آموزشی توجیه کننده وضعیت فعلی نیست و وظیفه فردی هر کدام ما بر جای خود باقی است، اینکه ادبیات باید بشود جزئی از آداب زندگی ما، شیوه زیست و تربیت و اندیشه ما؛ نباید فراموش کرد که همین مردم تاجیکستان سال‌ها زیر سلطه فرهنگ حاکم بر شوروی بودند، که با هرگونه خرده فرهنگ بومی مقابله می‌کرد؛ ولی با این وجود آن‌ها از علاقه‌شان به این فرهنگ چیزی کاسته نشد و خود را به هر طریقی به این میراث معنوی تاریخی متصل کردند. فهمیدند برای بودن، باید به گنجی که در جانشان نشسته است دست بگذارند تا در جستجوی هویت به گدایی نیفتند. نباشد که بشویم آنطور که شاه نعمت الله ولی می‌گوید:

ای در طلب گره گشایی مُرده،

در وصل فتاده وز جدایی مرده،

ای بر لب بحر تشنه در خواب شده،

ای بر سر گنج وز گدایی مرده

برگردیم به بروزات بسیاری از ما در شبکه‌های اجتماعی، که گواه خوبی است بر اینکه بسیاری از ما که ادعای وطن‌دوستی داریم و خود را میراث‌دار زبان فارسی می‌دانیم و اصرار بر پارسی بودن کلمات داریم و دنبال پاکسازی زبان از لغات تازی هستیم، میان حرف تا عملمان فاصله معناداری وجود دارد. نمی‌دانیم اسلام را از تازیان گرفتیم ولی فرهنگشان را نه، ایرانی بودن‌مان را به لطف نادره‌کاران ادب و فرهنگ و دانش‌مان نگهداشتیم و با گوهر اسلام آراسته‌تر شدیم. در شناخت شاعران بزرگمان آنقدر کوتاهی کرده‌ایم که فردوسی و مولوی و سعدی و حافظ و خیام و ناصرخسرو و… برایمان اسامی چند خیابان و میدان است که در یکی دلار می‌فروشند و در یکی حبوبات و در یکی دانشگاه پلی‌تکنیک سابق و امیرکبیر فعلی است و میز و صندلی فروشی‌های حسن آباد و در یکی هواکش و سیستم‌های مکنده و شیرآلات. شاعران را اگر نگویم هیچ، کم می‌شناسیم؛ ادیبان و نویسندگان کهن و معاصر بماند.

امروز غالب ما کسی از سعدی چند بیت یا حکایت تعلیمی بوستان و گلستان به یاد ندارد، دو بیت شاهنامه را درست و درمان نمی‌تواند از رو بخواند، منظور تشبیه و استعاره‌های خسرو و شیرین و هفت پیکر و لیلی و مجنون را نمی‌دانیم و در خواندن دو خط سفرنامه اسامی شهرهای آشنا را هم نادرست می‌خوانیم. در حالی که مردمانی مانند مردمان تاجیکستان که در حوزه تمدنی ایران بزرگ قرار می‌گیرند به عنوان خواهران و برادران معنوی ما توجه بیشتری به این میراث دارند و در حفظ و اشاعه آن بین نسل‌های جدیدتر خود تلاش بیشتری می‌کنند. شعر در دهان کودکانشان نُقلِ تَر است و قند و شکر. در حرف زدن عادی شبیه‌اند به پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ما، شیرین و آهنگین و پر از مَثَل و مثال؛ آنقدر که نمی‌توانی دوستشان نداشته باشی.

نقی معمولی که ظاهراً خیلی هم معمولی نیست در این قسمت تلنگری به بیننده هوشمند زد که مطابق با توانمان ادعا کنیم _و یا بهتر_ که بدانیم بر سر چه گنجینه‌ای نشسته‌ایم. به قول سعدی:

مرد باید که گیرد اندر گوش

‏‬ور نوشته است پند بر دیوار!



منبع:مهر

دکمه بازگشت به بالا