هنر > رادیو و تلویزیون

قصه پیرمرد ۷۸ ساله‌ای که اگر از روستا به شهر برود، می‌میرد


خبرگزاری مهر-گروه هنر-عطیه موذن: مستند «زمستان طولانی» درباره پیرمرد ۷۸ ساله روستای مزده از یکی از شهرهای شمال کشور است که تقریباً روستایش از خانواده ها خالی شده است و زمستان ها تنها فرد ساکن در روستاست. این مستند ضمن نزدیک کردن دوربین به زندگی این پیرمرد و چالش او برای ماندن در روستا به مساله کلان تر مهاجرت از روستاها به شهرها می پردازد.

مستند «زمستان طولانی» تهیه شده در مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی و با مشارکت مرکز هنری رسانه ای نهضت تولید شده است.

همزمان با برگزاری جشنواره «سینماحقیقت»، عوامل مستند «زمستان طولانی» شامل یاسر فریادرس تهیه کننده، حسن جعفری کارگردان و همچنین موسی جابری کارشناس حوزه جامعه شناسی در نشستی در خبرگزاری مهر حاضر شدند و درباره دغدغه ساخت چنین مستندهایی گفتند.

* «زمستان طولانی» نگاهی به مهاجرت دارد چرا سراغ این سوژه رفتید از ایده و ساخت آن بگویید؟

یاسر فریادرس: مهاجرت ایرانیان از روستا به شهر، به ویژه در سال‌های اخیر، به طور قابل توجهی افزایش یافته است. این پدیده حتی به صورت عینی برای کسانی که به اطرافیان خود نگاه می‌کنند نیز کاملاً محسوس است. بسیاری از افراد مشاهده می‌کنند که اطرافیانشان به راحتی از روستا کنده می‌شوند و به شهر مهاجرت می‌کنند. این افراد معمولاً به دلیل شرایط تولید و کار در روستاها به شهر مهاجرت می‌کنند. برخی هم هستند که در مقاطعی از شهر به روستا می روند که این دسته به خاطر تغییر آب و هوا یا نگاه توریستی است.

این موضوع همیشه برای من مهم بوده است، به همین دلیل وقتی در اواسط کار به تیم اضافه شدم، این سوژه را با علاقه پیگیری کردم. آقای جعفری که خودشان در شمال کشور زندگی می‌کنند و با سوژه‌های مرتبط با این منطقه آشنایی دارند، دسترسی به این سوژه را برای من فراهم کردند. این موضوع به دلیل دغدغه‌های شخصی‌ام برای من اهمیت داشت و ما در کنار یکدیگر مرحله به مرحله پیش رفتیم تا به نتیجه نهایی رسیدیم.

قصه پیرمرد ۷۸ ساله‌ای که اگر از روستا به شهر برود، می‌میرد

فیلمی که ساخته‌ایم، هم از نظر موضوعی و هم از نظر قصه و فرم، توانسته نظر مخاطبان را جلب کند. من همیشه معتقد بوده‌ام که بسیاری از افراد فکر می‌کنند بحث‌های مربوط به حوزه انقلاب اسلامی و جهاد تنها به مستندهای سیاسی و تاریخی محدود می‌شود. اما به نظر من، کسی که ایران را دوست دارد و دغدغه‌های اجتماعی کشورش را مهم می‌داند، باید با زبان هنر این موضوعات را بیان کند. ما در این فیلم سعی کرده‌ایم یک موضوع مهم را در بستر یک قصه به مخاطب ارائه دهیم.

آقای جعفری با توجه به اینکه خودشان در آن منطقه بوده‌اند و با سوژه مردی که شاید تنها ساکن روستا باشد، آشنا شده‌اند، می‌توانند بهتر در مورد این درام و جذابیت‌های آن صحبت کنند.

*آقای جعفری این را هم توضیح دهید که این پیرمرد چه ویژگی های داشت که برای شما جذاب بود؟

حسن جعفری: من به طور اتفاقی با این مرد آشنا شدم؛ او فردی تنهاست که همه اطرافیانش یا فوت کرده‌اند یا مهاجرت کرده‌اند و به نظرم رسید که شخصیت جذابی باشد. در برخورد اولی که دیدمش با وجود اینکه ما را نمی‌شناخت، طوری صحبت می‌کرد که انگار سال‌ها با هم رفیق بوده‌ایم و همین ویژگی ها باعث جذابیت های این سوژه برای من شد. در عین حال به نظر من، مهاجرت از دیگر استان‌ها به روستاهای مازندران، یکی از مسائل مهمی است که باید به آن پرداخته شود. امیدوارم که این فیلم بتواند بخشی از این واقعیت را به تصویر بکشد و دغدغه‌های مهاجرت و زندگی روستایی را به مخاطبان ارائه دهد.

زندگی این پیرمرد داستان های مختلفی داشت، آخرین فرزند خانواده نیز قصد مهاجرت دارد و این موضوع الهام‌بخش داستان مهاجرتی است که در ذهن ما شکل گرفت. با خالی شدن روستا، بیشتر خوش‌نشین‌ها به شهرها آمده‌اند و دیگر اثری از افراد پیر در روستا نیست.

پژوهش و تولید این مستند تقریباً یک سال و نیم به طول انجامید و در چهار فصل و به صورت پاره‌وقت، ۲۵ جلسه تصویربرداری داشتیم. مراحل پژوهش و تولید را با هم پیش بردیم. برخلاف برخی از تهیه‌کنندگان که عجول هستند و به فکر رساندن مستند به جشنواره‌های مختلف هستند، آقای فریادرس که خود تجربه مستندسازی دارد، با صبوری و پایداری همراه ما بود.

قصه پیرمرد ۷۸ ساله‌ای که اگر از روستا به شهر برود، می‌میرد

*با توجه به اینکه مستند در چهار فصل هم تصویربرداری شده چرا عنوان «زمستان طولانی» را برای فیلم انتخاب کردید؟

فریادرس: برخی دیگر از دوستان هم دلیل نام «زمستان طولانی» را می پرسند. درست است که فیلم چهار فصل مختلف را نشان می‌دهد و تنوع بصری زیادی دارد اما دلیل انتخاب این نام، هم به موضوع مهاجرت از روستا به شهر و هم به شرایط سخت زندگی در زمستان برمی‌گردد که باعث می شود کل اهالی روستا در زمستان ها از خانه های خود به جایی دیگر کوچ کنند.

جعفری: در این فصل، روستا تقریباً خالی از سکنه می‌شود و تنها افرادی مانند قدم علی در آنجا باقی می‌مانند. تعداد افراد روستا به کمتر از ۱۰ نفر می رسند و قدم علی کلیددار خانه های روستا می شود.

*چرا از روستا مهاجرت نمی کند؟

جعفری: ماجرا را باید در مستند ببینید ولی اصل حرفش این است که می گوید من اگر به شهر بروم می میرم.

فریادرس: قدم علی، شخصیتی جذاب و تنها ساکن روستا است که با وجود سختی‌های زندگی، به خاک و محل زندگی‌اش دلبسته است. دلبستگی های او که در کنار سختی های زندگی اش می بینیم برای ما خیلی جذاب بود.

جعفری: او نقش‌های مختلفی هم در روستا داشته است؛ از دندان‌پزشکی گرفته تا آمپول‌زنی و شکسته‌بندی دام‌ها. این دلبستگی و واقعی بودن زندگی او، برای ما جذاب بود و باعث شد تا داستان زندگی او را به تصویر بکشیم.

فریادرس: به نظرم مستندسازی نیازمند همین صبوری و زندگی کردن با سوژه‌ها است تا بتوان داستان‌های واقعی آن‌ها را کشف کرد. به نظر من، یک مستندساز خوب کسی است که بتواند حقیقت‌های زندگی این افراد را کشف و به تصویر بکشد.

*در حال حاضر مردم روستاها به شهرها مهاجرت می‌کنند و این مناطق به تدریج توریستی می‌شوند. این تغییر کاربری از نظر جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی و سیاسی می‌تواند ضررهایی به همراه داشته باشد؟

موسی جابری: ما برای مهاجرت الگو داریم؛ یعنی پدیده‌های اجتماعی همگی الگومند هستند. این‌طور نیست که بدون الگو باشند. برای مهاجرت هم الگو داریم اما نمی‌دانم آیا این الگو در کشور وجود دارد یا خیر، فکر می‌کنم خودمان با دست خودمان داریم روستاها را نابود می‌کنیم. نمونه‌اش تبدیل و تجمیع چند روستا است. این میان نماینده‌های مجلس بیشتر مقصرند، زیرا برای اینکه رای بیاورند، می‌گویند ما شما را از روستا به شهر تبدیل می‌کنیم. مردم هم استشهاد می‌نویسند و فکر می کنند بالاخره ممکن است به این ترتیب بودجه‌ای به روستایشان بیاید.

قصه پیرمرد ۷۸ ساله‌ای که اگر از روستا به شهر برود، می‌میرد

من پیشنهاد می کنم قبل از اینکه روستایی شهر شود، چند متغیر را بسنجند؛ مثلاً ببینند میزان بدهکاری، طلاق، اعتیاد و تولید چقدر است. این‌ها را رصد کنند و سپس سه ماه، چهار ماه یا دو سال بعد از اینکه اینجا شهر شد، دوباره بررسی کنند و ببینند آیا تفاوتی وجود دارد یا خیر. قطعاً تفاوت وجود خواهد داشت. یکی از دانشجویان من این کار را انجام داد و نتیجه گرفت که بعد از تبدیل شدن به شهر، بسیاری از متغیرهایی که قبلاً به عنوان سرمایه اجتماعی در یک روستا وجود داشت، از دست می‌رود و اولین مساله ای که از دست می رود، تولید است. روستا یک جغرافیاست، ولی با تولید، روستاست. اگر روستا تولید نداشته باشد، فرقی ندارد با کسی که در شهر است و هیچ کاری انجام نمی دهد. ما در سطح ملی هم با این چالش مهاجرت مواجهیم، نه فقط در روستاها. در جامعه شناسی مفهومی به نام «همبستگی ملی» داریم. شاخصش این است که باید بدانیم اعضای یک گروه چقدر تمایل به ماندن در آن گروه دارند. هر چقدر تمایل به ترک گروه کمتر باشد، همبستگی بالاتر است و الان گاهی این تمایل به ترک گروه در میان اعضای یک روستا، شهر و حتی کشورمان بالا رفته است.

ما واقعاً نمی‌دانیم این‌هایی که از ایران رفته‌اند، چه سنی دارند، چه توانایی‌ها و ظرفیت‌هایی دارند و در کشورهای دیگر چه می‌کنند یا چقدر تمایل به برگشت دارند. این‌ها را نمی‌دانیم، ولی مهاجرت الگو دارد. از نظر جامعه‌شناسی، هنوز این الگو مشخص نشده است. اگر می‌دانستیم، برنامه ریزی کرده و درستش می‌کردیم. دانشش را یا نداریم یا مدیران و جامعه‌شناسان ما این دانش را به ما نمی‌دهند.

کاهش احساس تعلق به زادگاه از دیگر مصادیق این الگوهاست. هر چقدر احساس تعلق به زادگاه کمتر باشد، احتمال ترک گروه و زادگاه بیشتر است. گروه‌ها را با پنج خصلت می‌شناسیم. مهم‌ترین خصلت گروه احساس تعلق است. هر چقدر احساس تعلق پایین‌تر باشد، میزان احتمال ترک گروه بالاتر است. این گروه می‌تواند کشور، روستا، تیم فوتبال یا خانواده باشد. حتی اگر خانواده احساس تعلق نداشته باشد، دیگر خانواده نیست و خصلت دموکراتیک دارد، نامش خانوار می شود.

*مستندهای این چنینی چقدر می تواند کمک کند که احساس تعلق بالا برود؟

جابری: برای ایجاد این احساس تعلق، باید مخاطب هدف یا گروه هدف شما احساس کند که واقعاً با یکدیگر هم‌وطن هستند؛ یعنی حس همدلی، حس هموطنی و حس دلسوزی وجود داشته باشد. برخی مستندسازان در حوزه گردشگری به مناطق سبز و خرم سفر می‌کنند و زیبایی‌های آنجا را نمایش می‌دهند که صرفاً مستندهایی توریستی است ضمن اینکه همه واقعیت مناطق مختلف را هم نمی گوید. مثلاً منطقه ای را نشان می دهد که در بهار سرسبز است در حالی که در تابستان این مناطق خشک و سخت هستند. از سوی دیگر، نگاه بدبینانه نیز وجود دارد که افراد این مناطق را محروم و بدبخت می‌دانند.

نگاه سیاه و سفید یا بهشت‌نمایی این مناطق و شاعرانه جلوه دادن برای آن‌ها نیز واقعیات را نشان نمی‌دهد. واقعیت زندگی این افراد، تفاوت‌های زیادی با این تصاویر دارد و مستندهایی که چهار فصل سال را در این مناطق به تصویر می‌کشند، می‌توانند نقش مؤثری در نشان دادن این تفاوت‌ها داشته باشند. این نگاه دقیق و واقع‌گرایانه می‌تواند به ایجاد حس تعلق و همبستگی در مخاطبان کمک کند و نشان دهد که زندگی در این مناطق چگونه است. در فصل زمستان، وقتی به روستای کرکبود در طالقان رفتیم تا از آبشار یخ‌زده فیلم‌برداری کنیم، مشاهده کردیم که تمامی خانه‌ها پر از سکنه هستند. اما این جمعیت شامل پیرمردانی است که به دلیل داشتن ویلاهای فرزندانشان در آنجا اقامت دارند. در واقع، جمعیت وجود دارد، اما تولیدی صورت نمی‌گیرد.

*جناب جعفری، از چالش‌های چهار فصلی که در روستا ساکن بودید، بگویید سخت‌ترین موقعیتی که داشتید چه بود؟

جعفری: برای دسترسی به داخل جنگل باید ۴۵ کیلومتر مسافت طی می‌کردیم. این مسافت با شرایط جاده‌ای خیلی بد و در زمانی که باران یا برف می‌بارید، بسیار سخت و زمان‌بر بود. یکی از چالش‌های اصلی ما، به‌ویژه در فصل تابستان، کمبود آب بود. با وجود چشمه ای که در روستا وجود دارد اما کسانی که به شکل توریستی از شهر به این منطقه می‌آمدند، آب زیادی مصرف می‌کردند و منابع آبی خالی می‌شدند و خود روستاییان آب نداشتند. یکی از مسائل جالب برای من این بود که چرا این مشکلات پیگیری نمی‌شوند. یکی از مشکلات سرقت کابل‌های برق بود. برق قطع می‌شد و دیگر کاری نمی توانستید انجام دهید. یک بار یکی از پسران روستا اطلاع داد که کابل‌ها را دزدیده‌اند و برق به مدت ۲۴ ساعت قطع بود.

قصه پیرمرد ۷۸ ساله‌ای که اگر از روستا به شهر برود، می‌میرد

چالش مهم خود زمستان بود که در این فصل شرایط بسیار سخت‌تر می‌شد. لوله‌های آب یخ می‌زدند و روستاییان آب نداشتند، برق هم قطع می‌شد و دسترسی به روستا مانند زمانی بود که برف سنگین می‌بارید و تا زانو یا بالاتر می‌رسید. گاهی اوقات راه‌های جنگلی بسته می‌شد و تا راهداری بتواند راه‌ها را باز کند، دو هفته طول می‌کشید و روستاییان محاصره می‌شدند و جایی برای رفتن نداشتند. این چالش‌ها نشان‌دهنده سختی‌های زندگی در روستا و اهمیت مدیریت و پیگیری مشکلات روستاییان است.

*اصل چنین مهاجرت هایی چقدر به اپیدمی تبدیل شده است؟

فریادرس: عجیب است که در حال حاضر، در شهر تهران، این مدل مهاجرت از روستا به شهر زیاد شده است مثلاً فردی به دلیل نبودن تولید در روستایش مجبور به مهاجرت به شهر شده و به مدت ۶ ماه در یک خودرو زندگی می‌کرد، کار می کرد و پولش را برای خانواده اش می فرستاد. این افراد در مناطق خاصی از تهران کلونی‌هایی تشکیل داده‌اند که بسیار عجیب و غریب هستند. ما در حال ساخت مستندی درباره چنین سوژه‌ای هستیم. درآمد این افراد نسبت به شهرستان‌ها بد نیست، به‌گونه‌ای که برخی از آن‌ها به تهران می‌آیند، شش ماه در این شرایط زندگی می‌کنند و درآمدشان را برای خانواده‌هایشان می‌فرستند.

اما بالاخره مشکلات و آسیب‌های این افراد در سطح شهر قابل مشاهده است. من این طرح را به مراکز مختلف مستندسازی ارائه دادم و پیگیری‌های بسیاری انجام دادم. یکی از دوستان به من گفت که چرا این‌قدر پیگیر این موضوع هستی، در حالی که اولویت ما موضوعات مربوط به انقلاب اسلامی است. من به او گفتم که اگر فکر می‌کنی این طرح به درد ایران و انقلاب اسلامی نمی‌خورد، یا جاهلی یا خیانت می‌کنی. به نظر من، بسیار مهم است که مراکز تولید مستند بدانند ساخت فیلم‌های اجتماعی در حوزه‌های مختلف، نه فقط اجتماعی بلکه حتی حیات وحش، چقدر ضروری و واجب است.

در اینجا جا دارد از دوستان مرکز هنر رسانه‌ای نهضت و به‌طور ویژه مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی که تهیه‌کننده این فیلم بوده‌اند، تشکر کنم. توجه و حمایت آن‌ها از این موضوع بسیار مهم و ارزشمند بود. البته، بسیاری از مراکز دیگر نیز هستند که نیاز به توجه دارند.



منبع:مهر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا