آن تایلر و عرضه بیست و پنجمین رمانش به بازار نشر
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از نیویورک تایمز، آن تایلر در ۸۳ سالگی رمان جدیدی دارد، اما ترجیح میدهد به جای آن درباره هر چیز دیگری صحبت کند. در حالیکه بسیاری از معاصران او در حال کارهای دیگر هستند؛ او بیست و پنجمین کتاب خود را منتشر میکند.
ایننویسنده درباره شروع رمان جدید خود میگوید: من شروع میکنم، بعد میبینم افتضاح است، بعد ناگهان یک روز شخصیتی چیزی میگوید که هرگز فکرش را نمیکردم بگویم و میخندم. این همان بخش نوشتن است که من عاشق آن هستم.
وقتی کتابی منتشر شد، تایلر دیگر آن را رها میکند. او از شخصیتهای «شام در رستوران دلتنگ» (۱۹۸۲) و «بافته فرانسوی» (۲۰۲۲) با بیتفاوتی صحبت میکند، انگار پسر عموی دوری را به یاد میآورد که دیگر کارت تعطیلات با او رد و بدل نمیکند. خودش میگوید مثل گربه مادری است که وقتی بچه گربه بزرگ شده خود را در خیابان ببیند، او را نمیشناسد. و اضافه میکند «یک کتاب تمام شده و من دیگر آن را کنار میگذارم یعنی باید به خاطر بسپارم که دقیقاً درباره چیست؟»
ایننویسنده تدریس نمیکند، در کنفرانسها شرکت نمیکند، در رسانههای اجتماعی شرکت نمیکند یا به یک گروه نویسندگی یا یک باشگاه کتاب تعلق ندارد. او میگوید در زمینه صحبت درباره کتاب خوب نیست. خوب یک کتاب را میخواند و میگذارد کنار و بعدی را میخواند. همین! اینداستاننویس سالها پیش از نوشتن نقد دست کشید. او در اینباره میگوید «این تنها تلاش من در زمینه ادبیات غیرداستانی بود. اگر دارم داستان مینویسم و به اندازه کافی در آن عمیق میشوم، ناگهان حس میشود دارم حقیقت را میگویم، اما اگر غیرداستانی مینویسم، چیزی را مینویسم که کاملاً به آن اعتقاد دارم و به نظر دروغ میرسد.»
او بیش از حد مشغول نوشتن کتاب است. بیست و پنجمین رمان او، «سه روز در ژوئن» چند روز دیگر یعنی ۱۱ فوریه (۲۳ بهمن) منتشر میشود و او در حال حاضر رمان دیگری را در دست نوشتن دارد. او یک کشو را باز کرد تا به من نشان دهد که کتاب جدیدش را دارد مینویسد، اما درباره آن توضیحی نمیدهد. تایلر به ندرت مصاحبه میکند و با ظرافت از سؤالهای مربوط به کار طفره میرود، اما این هرگز به معنی این نیست که او رازدار یا خرافاتی است، او فقط حوصله این حرفها را ندارد و معتقد است او یک روال نوشتاری ایجاد کرده و به آن پایبند بوده، به همین سادگی.
وقتی اولین کتاب تایلر، «اگر صبح بیاید» در سال ۱۹۶۴ منتشر شد، منتقد تایمز آن را به عنوان «رمانی فوقالعاده خوب، آنقدر پخته، بسیار عاقلانه و بسیار سرگرمکننده توصیف کرد که اگر درست روی کاور کتاب چاپ نمیشد، تعداد کمی از خوانندگان باور می کردند که وی تنها ۲۲ سال دارد. از آن زمان تایلر هر چند سال یک بار کتابی منتشر کرده است. او سال ۱۹۸۹ برنده جایزه پولیتزر برای «درسهای تنفسی» شد و ۳ بار فینالیست جایزه ملی کتاب بود. از رمانهای او ۱۳ میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته شده و چندتایی از آنها به فیلم تبدیل شدهاند که «داراییهای زمینی» (۱۹۷۷) و «جهانگرد اتفاقی »(۱۹۸۵) از جمله آنها هستند.
داستانهای او معمولاً با حضور شخصیتهای عجیب و غریب اما مناسبی شکل میگیرند که با درجات مختلفی از گرفتاری در برابر موانع قرار میگیرند. بیشتر این داستانها در بالتیمور اتفاق میافتند و حول خانوادههایی در طیفی از نامتعارف تا ناکارآمد میچرخند.
کتابهای تایلر همیشه از اجزای اصلی کلوپهای کتاب، کیفهای مردم و فهرستهای پرفروش هستند، اما هیچیک از آنها را در خانه دوخوابهای او پیدا نخواهید کرد؛ چون او از وقتی خانهاش را کوچک کرد، هیچیک را نگه نداشت. خودش در این باره میگوید: چرا خودم را به زحمت بیندازم. نسخه الکترونیکی آنها را دارم تا در صورت نیاز بتوانم چیزی را بررسی کنم.
برنامه او هر روز صبح یکسان است: ابتدا پیاده روی میکند. بعد جلوی میز سفیدی زیر دو تابلوی نقاشی اثر دختر بزرگش تژ مدرسی مینشیند، قهوه مینوشد و تا وقت ناهار روی کاغذی بدون خط مینویسد. وقتی یک قطعه مناسب – از چندین صفحه یا یک صحنه – را داشت، آن را در لپ تاپ خود تایپ میکند. او برای کارش هیچ تعداد جادویی کلمه یا هر هدف خاص روزانه ندارد.
تایلر میگوید: صفحه یک، فصل اول، اولین رویداد را مینویسم و ادامه میدهم. او وقت نوشتن عذاب نمیکشد یا تلاش نمیکند ایدههای شکست خورده را به نوعی دوباره جان ببخشد. میگوید: باید بتوانی در برابر میل به نگه داشتن چیزهای به درد نخور و تبدیل آنها به چیزی دیگر، مقاومت کنی. بوسه مرگ! برای همین او از دستگاه خردکن ابراز خرسندی میکند: تودههای کاغذ را داخل آن میگذاری و همه ناپدید میشوند!
تایلر میگوید گاهی به مجموعهای از چیزهایی که دیده یا تکههای جالب مکالمه که روی کارتهای یادداشت نوشته و همه را در ظرفی با برچسب «جعبه آبی» قرار داده، رجوع میکند. برخی از این کارتها را ممکن است ۳۰ سال پیش یا بیشتر نوشته باشد. او میگوید «باید بتوانم آن را خالی کنم، درست است؟ اما مشکل این است که چیزهای جدید همیشه میآیند.»
در طول ۶ دهه همکاری، تایلر تنها چند بار به دفتر ناشر خود، آلفرد آ.ناپف مراجعه و با ۳ ویراستار کار کرده است؛ جودیت جونز و سانی مهتا که هر دو به تنهایی اسطوره هستند، و اکنون دایانا تجرینا میلر، که در مصاحبهای گفت که ابتدا ترس تایلر را برانگیخت.
میلر گفت: به یاد دارم یک رمان جلد شومیز او را از قفسه کتاب مادرم برداشتم و خواندم… او کاری را تحویل میدهد که تمام شده در حالی که برخی از نویسندگان میخواهند با ویراستار خود در مراحل مختلف توفان فکری را پیش ببرند؛ اما تایلر تا جایی که بشود خودش رمان را پیش میبرد.
تایلر هم درباره رمانی که اکنون روی آن کار میکند، گفت: قصد دارم همیشه روی آن کار کنم و هرگز رمان دیگری را تمام نکنم. پس همه چیز خیلی خوب است.
سال ۱۹۹۱ که تایلر نقدی بر «درسهای شی»، اولین رمان آنا کویندلن، برای تایمز نوشت، کویندلن در ایمیلی نوشت: یک بررسی ترکیبی بود و من با آن درباره چگونگی ترکیب داستان و طرح داستان یاد گرفتم. مهمتر از آن، من یاد گرفتم که میتوان یک نام ادبی بود و در عین حال با کسی که تازه وارد بازی شده بود، باز و سخاوتمند عمل کرد.
لیان موریارتی، نویسنده کتابهای «اینجا یک لحظه» و «دروغهای کوچک بزرگ» درباره کتابهای تایلر نوشت: «جهانگرد اتفاقی» اولین رمان تایلر بود که خواندم و برای من مکاشفهای بود از اینکه میتوانی کتابی بامزه و شگفتانگیز درباره مردم عادی که زندگیهای معمولی خانگی دارند، بنویسی. تمام آن جزئیات کوچک و عالی بود که مرا مجذوب خود کرد. بعضی وقتها وقتی مینشینم تا بنویسم، کتابی از آن تایلر برمیدارم، صفحهای را میخوانم و سپس به خودم میگویم، «خب، لیان، همین کار را بکن».
تایلر در کتابهایش صفحه قدردانی ندارد. تنها یکی از کتابهای او به نام «سیاره چهلتکه» (۱۹۹۸) حاوی تقدیمی است به همسرش: «به یاد همسرم تقی مدرسی». مدرسی، روانپزشک و رمان نویس، سال ۱۹۹۷ درگذشت، اما هنوز این نام خانوادگی اوست که با حروفی ریز روی زنگ در خانه تایلر دیده میشود. احتمالاً این دلیلی است برای اینکه چرا برخی از همسایگان او نمیدانند او یک نویسنده پرفروش است.
ایننویسنده، نویسندگانی مانند کلر کیگان را که تنها چند رمان نوشته تحسین میکند و نگران است مبادا خودش بیش از حد نوشته باشد و بدش نمیآید که میتوانست چند عنوان از کتابهای اول کارنامه کاریاش را حذف کند و در همین حال «پشت تو دریاست» نوشته سوزان معادی دوراج را توصیه کرد که از طریق دوست رمان نویسش مدیسون اسمارت بل با او آشنا شد.
تایلر در اینباره هم گفته: «مدام میشنیدم که بچهها در دوران کووید خیلی عقب ماندهاند. خدا نکند مجبور شوم به کسی ریاضی یاد بدهم، اما در نشستن با بچهای که در حال یادگیری خواندن است بسیار خوب هستم. این روند را دوست دارم.»
وی در بیشتر موارد، در حالی که همسایگانش مشغول باغبانی، زنبورداری و نقاشی روی سرامیک هستند، مشغول نوشتن است و برای انتشار «سه روز در ژوئن» آماده میشود. این کتاب که در ۱۷۶ صفحه نوشته شده درباره یک زوج مطلقه و از نظر اجتماعی بیدست و پا است که ازدواج تنها فرزندشان را دنبال میکنند.
به نظر میرسد کتابهای اخیر تایلر در زمانی خارج از زمان اتفاق میافتند. آنها دقیقاً از مد افتاده نیستند، اما جوانان در آنها رسمیتر از آنچه که باید باشند، تصویر میشوند. با این حال، والدین و فرزندان الگوهای جاودانه را دنبال میکنند: تحسین، خشم، ارتباط، تکرار. تایلر فضای بین مردم را روشن میکند و نشان میدهد که نگاه کردن به بیرون چه حسی دارد. این قدرت فوقالعاده اوست که با افزایش سن حتی قویتر میشود.